معجون گرانی از دیپ زمینی تا موز و قس علی هذا

اندر احوالات سیب زمینی و سیاست های مظفرانه

✍️ مهدیه عابدی/اسرارنامه

🔸گریه پسربچه نزدیک بود گوش فلک را کر کند! همزمان که پدر بیچاره اش داشت دستش را می کشید صدای " من موزززززززز میخاااااااااااااام ازوناااااااااااا ترو خدا واسم بخر" هر لحظه داشت بیشتر می شد. تا اینکه یکی از خانوم های خریدار که مشخص بود دستش حسابی به دهانش می رسد یکی از موز های نایلون خریدش را جدا کرد و داد به پسربچه. پسر اشک هایش را پاک کرد و خندید اما صورت پدر از خجالت سرخ شده بود و تنها کاری که توانست بکند تشکری همراه با سر به زیری و "ببخشید این پسر ما کلا بهانه گیره" از خانوم بود.

🔸پیرمردی نایلون سیب زمینی اش را روی ترازو گذاشت ، با شنیدن صدای فروشنده دستش میان هوا و جیب لباسش همینطور ماند!

-دو کیلو سیب زمینی 18 هزار تومن؟؟

مرد فروشنده با لهجه ی محلی گفت: همیس دگ حج اقا بارا از بالا بالاهاش سوال کو!!

🔸دوست داشتم سرم را بکوبم به ترازو اصلا کاش امروز را بی خیال خرید شده بودم. نمی دانم چرا ولی ناخوداگاه به یاد صحبت های یکی از وزیران محترم افتادم که "خب مشکل از خود ماست که بیشتر از یک وعده غذا می خوریم" ! اصلا چه معنی دارد که 3وعده غذا خورد! از همین چینی ها یاد بگیریم که با یک وعده غذا سیر می شوند

بهتر نیست سعی کنیم ساعتها در صف گوشت برزیلی و مرغ منجمد و شکر نباشیم تا تمام مشکلات حل می شود شاید اصلا پسر بچه های شهرمان هم برای موز اشک نریزند.

🔸اصلا می دانید، در همین افکارم به جاهای خیلی خوب دیگری هم رسیدم، اینکه مثلا خیلی خوب می شود اگر سعی کنیم دیگر گوشت نخوریم و سیب زمینی بخوریم البته نان و پیاز هم بد نیست بستگی به گوجه فرنگی هم دارد که تا آن موقع خودش را چقدر بکشد بالا! کاش از سرویس دانشگاه پشت چراغ قرمز 3 راه امداد پیاده می شدم و به همه آدم هایی که ساعت 6 و نیم صبح پشت درهای بسته مرغ فروشی ایستاده بودند فکرهای جدیدم  را می گفتم یا اصلا همان روز به آن پسربچه می گفتم که موز فعلا برای تو خوب نیست. دوست دارم از کوچک شدن تمام سفره هایی بگویم که... 

🔸ولی نه بگذارید از یک ماجرای خیلی خیلی قدیمی برایتان بگویم

در کتاب مظفرنامه چنین حکایت شده که در ایران گوشت از قرار هرکیلو دو ریال بوده. روزی قصابی های تهران خودسرانه گوشت را یک ریال گران کردند. مردم چون چنین دیدند عصبانی شده و به خیابان ها ریخته و علیه قصاب ها شعار دادند. این خبر به گوش مظفرشاه رسید و افراد مهم دربار ازاو خواستند که برای آرام کردن اوضاع سخنی بگوید. سلطان فکری کرد و گفت بروید و به قصاب ها بگویید گوشت را دو ریال گران تر از آنچه خود گران کرده اند بفروشند یعنی هرکیلو شد از قراری پنج ریال

مردم چون دیدند قیمت چنین شد این بار به خیابان ها ریخته و مغازه هارا آتش زدند. درباری ها دوباره نزد قبله عالم رفتند و به عرض همایونی رساندند که تدبیر شاه چاره ساز نبوده و مردم این کردند و آن کردند. این دفعه شاه گفت حالا بروید و یک ریال گوشت را ارزان کنید! یعنی شد هر کیلو چهار ریال! مردم چون چنین دیدند برای سلامتی شاه دست به دعا شدند و در خیابان ها نماز شکر خواندند و ...بعله. به این اقتصاد "اقتصاد مظفری" گفته می شود یا به قول بعضی ها به مرگ بگیری که به تب راضی شوی.

🔸خواستم از ما بقی افکار جدیدم برایتان بگویم که صدای زن همسایه مانع شد. داشت به بقیه ی همسایه ها تند تند می گفت خدارو شکر که شکر 500تومن ارزون شده ها تازه یه جا چشمم خورده گوشت 5تومن اومده پایین...!

نظرت را بنویس
comments

کارمند

دست مریزاد. کاملا درست گفتین. این اقتصاد مظفری نه تنها در سیاست دولت مردان وجود داره بلکه در رفتار خودمون از کاسب گرفته تااا...هم ظاهر شده. وقتی کاسب جماعت قیمت رو بالاتر از انتظارت میگه و بعد با کلی منت تخفیف میده، تازه مشتری راضی میشه به همون قیمت واقعی و خدا رو شکر میکنه که یک تخفیف حداقلی گرفته و با رضایت از مغازه میاد بیرون. به همین راحتی

مخاطب همیشگی

سلام.وقت بخیر. لطفا کیفیت تنها رسانه خبری محتواساز و دغدغه مند سبزوار را با انتشار مطالب که نه به خبر می ماند نه به یاداشت و نه گزارش و همه ما همانند آنها را در کپشن پست های اینستاگرام هزاران بار خوانده ایم..پایین نیاوردید. مخاطب به دنبال محتوایی تازه و با ارزش لز مجموعه خبری شماست. با تشکر

خادوم

به نظر مو مطلب خوبه بی. وضعیت واقعی ای روزای کشور ماست دگه. حال مگه د اینستاگرام هیچ مطلب خوبه یافت نمره؟ یا مگه مطالب سایتا باید چندی طولانی بیشه که حوصلت ور سر بره اصلا نتنی بخنی؟
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما