افتخار آفرینی مجتبی مظفری راد، شاعر سبزواری در دوسالانه ادبی بوشهر

امید برومندی / مجله اینترنتی اسرارنامه

مجتبی مظفری راد هنرمند شاعر سبزواری موفق به کسب افتخار در سومین دوره از دو سالانه ملی جایزه ادبی بوشهر شد.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه مظفری راد که از بنیانگذاران انجمن شعر جوان سبزوار در اوایل دهه 80 است، توانست در اختتامیه سومین دوره دو سالانه ملی جایزه ادبی بوشهر که شنبه شب در این استان جنوبی کشور برگزار شد، در بخش اشعار منتشر نشده مقام سوم این رویداد را از آن خود کند.

بر مبنای گزارش منتشر شده در خبرگزاری کتاب ایران ایبنا، بیش از 1500 اثر از سرتاسر کشور به دو سالانه ادبی بوشهر ارسال شده بود که از این تعداد 571 اثر در بخش شعرهای منتشر نشده به رقابت پرداختند.

علی شادان از دیگر شعرای سبزوار که این خبر را به تحریریه مجله اینترنتی اسرارنامه اطلاع داد، درباره اهمیت جشنواره دوسالانه ادبی گفت: این از معتبرترین جشنواره های ادبی کشور است که بهترین شعرای ایران در آن شرکت می کنند و داورهای برجسته ای دارد.

وی افزود: این یک جشنواره سفارشی نیست که خیلی ها شرکت در آن را تحریم کنند و از این بابت بسیار مورد احترام شعراست و روایی بالایی دارد.

شادان با بیان اینکه کسب موفقیت مجتبی مظفری هم برای شعر جوان سبزوار و هم به طور کل برای شعر سبزوار و خراسان باعث افتخار است، گفت: من یکی از ناراحتی هایم همیشه این بوده است که بزرگترهای شعر سبزوار بعضاً به جوان ها میدان نمی دهند، خصوصا شاعرانی که شعر کلاسیک کار نمی کنند و شعر سپید و حجم و انواع بدون وزن عروضی شعر را می سرایند، حتی گاهی به سخره نیز گرفته می شوند.

این شاعر سبزواری افزود: این موفقیت مظفری فرصت خوبی برای خود او و ما بود که بدانیم این نوع شعر نیز جایگاه ویژه ای دارد و جوانان سبزوار اتفاقا اینطور محکم کار می کنند.

گفتنی است شعر مجتبی مظفری که در دوسالانه ملی جایزه ادبی بوشهر درخشید به شرح زیر است:

اسب به گریه آراسته

و نور را بر شانه هات – این دو رطوبت مضطرب –

هدر داده ام

مُهیایم

خونم را بکشی

و گونه هایم را از مرگ بازداری

در این مه بنفش

که گلوی افق را میفشارد

انگشت های گریانم را گم کرده ام

تا تاریکی

با پوستی زمخت شیهه اسب را پی کند

 

در خسوف

آنچه بر بال میدود

شجاعت تاول است

که باران را می شکافد

و به سایه لرزان من در تاریکی دست میزند

اکنون آن که میگریزد

بخار علف به دندان دارد

و گریه ای گل آلود، را در رد سم هایش فرا میگیرد،

من اما

خون بوسیده ام را بر گونه ات میگذارم

و چهره ام را در خاکی طولانی

به خواب می سپارم.

نظرت را بنویس
comments
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما