اندر احوالات حکایت یک پرچنه همیشه شاکی از تئاتر

جشنواره تئاتر استان خراسان رضوی  به ایستگاه بیست وهشتم رسیده، ویکی ازمنزل های هیئت بازبین برای انتخاب آثار، سبزوار بود.با برنامه ریزی مدیر جوان تازه نفس انجمن نمایش استان خراسان رضوی  آقای دکتر«الف خ» ، اولین نمایش ، با دستورالعمل  ایشان باید راس ساعت 8صبح  در سبزوار برگزار می شد. 
 
اما انگار خبر از ساعت بیدارباش داورجوان  جشنواره نداشته و بدون هماهنگی با او این ساعت را مشخص و معین کرده است. آن داور شال قرمزی ساعت خروج ازمنزل را 8صبح اعلام کرده، این در حالی بود که آقای دکتر «الف خ »مدیر تازه نفس انجمن نمایش  ساعت 8صبح را برای اولین اجرا معین کرده است. جماعت زود باور ،  جماعت مدیرِ جدید نشناس ، جماعت تئاتری نشناس، راس ساعت 8 صبح سالن بیهقی بودند.  بهانه، دورهمی ودید وبازدید بود.
 
 دورهم نشستیم ومثل همیشه گل گفتیم وگل شنفتیم و از آنهایی که در جمع ما نبودن، بیشتر گفتیم. سرکی به زندگیشان کشیدیم و در نبودشان از احوالاتشان خبر دار شدیم. بحث کارشناسی مان این بود که داورها اگر ساعت 5صبح از مشهد بیرون زده باشند، ساعت8ونیم به سبزوار می رسند. کِسوت دار جمع ما ،که از صبح علی الطلوع ظاهرا آنجا بود ، گفت: جوان شال قرمزی تازه ساعت5 میخوابه ، فکر نکنم اون ساعت از مشهد خارج شده باشند...راست می گفت خبر دار شدیم، هیئت بازبین  هشت صبح از مشهد خارج شده اند.
 
 دو نمایش از بچه ها ی تئاتر سبزوار برای بازبینی جشنواره تئاتر استان آماده بودند و البته تیم داورزن نیز بود. چون داورزن برای بازی زمین مناسبی نداشت؛ اینگونه بود که توانسته بودند دل رئیس اداره فرهنگ وارشاد اسلامی همیشه غایب سبزوار را به دست بیاورند و با آوانس در برنامه، تیمشان را در آخرین اجرای بازبینی قرار دهند. دقیقاً ساعتی که احتمال قطعی برق می رفت، که بعد ها خبر دار شدیم، رئیس ارشاد داورزن با بُرشی که داشته توانسته است اداره برقی ها و بابا برقی را از قطع برق سالن منصرف کند. کاش رئیس ارشاد سبزوار هم مثل رئیس ارشاد داورزن تیغش بُرش می داشت.
 
چشمِمان به در خشک شد.چایی نوشیدیم ومنتظر ماندیم تا داورهای استان نشین،  به وقت مشهد کار کُن، کی قرار است از راه برسند. هیئت بازبین تمام قد مشهدی را که ندیدیم هیچ، هیبت رئیس اداره فرهنگ وارشاد سبزوار را هم ندیدیم.
 
چایی می نوشیدیم وچشم مان فقط به در بود، که مَسخ هیبت مربی داورزن شدیم. عجب اُبهَتی، خدایی قَبای ریاست براش انگار دوخته شده، از آنجایی که رفاقت دیرینه ای با مربی داورزن  داشتیم بعداز احوالپرسی گفت: خودم اومدم یه سر گوشی آب بدم ببینم همه چیز محیاست، جفت وجوره ، تا خبر بدم بگم بچه های تیمم راه بیفتن بیان.
 
بالاخره خبر آمد که هیئت بازبین به سلامت به سبزوار رسیده است  و در به در به دنبال سالن بیهقی می گردند. با دوستان چایی خورمان یک حساب کتاب سر انگشتی کردیم که اداره ارشاد سبزوار چَنتا پرسنل داره؟ بعد از شمارش شان ساعات کار مفید فعالیتشان وساعت استراحتشان را حساب کردیم.در آخر شورایِ از صبح چایی خور به این نتیجه رسید که، ساعت استراحت پرسنل اداره ارشاد چندین وچند برابرساعت فعالیت شان است. به قول یکی از دوستان، این پرسنل خدوم وزحمت کش برای استراحت شان به اداره می آیند و برای فعالیت وتلاش شان به منزل تشریف می برند. 
 
بعد از این حساب وکتاب های دقیق با خودمان گفتیم اگر بالانشین فرهنگ شهر ما یک حق ماموریت به آق ممرضا می داد و او را برای آوردن هیئت بازبین تمام قد مشهدی، راهی زعفرانیه می کرد وراه بلدشان میشد و آنها را از کمربندی اتوبان راه صالح آباد،  مستقیم به میدان نقابشک و آمفی تئاتر بیهقی می آورد، بدون شک، بالانشین کمری سوار هنر سبزوار، یکی از کارهای مهم انجام گرفته دوره ریاستش را انجام می داد و به یادگار در ذهن همه هنرمندان باقی می گذاشت.
 
داورهای مشهدی نشین ساعت11رسیدند، ولی خبری از رئیس ارشاد سبزوار نشد. خبررسید که مدیر بالا نشین فرهنگ وهنر شهرمان هم بی راهه رفته و راه گم کرده و هر چی گشته نه شهرو پیدا کرده نه سالن شهرو، داوران تمام قد مشهدی بعداز رسیدنشان چایی نوشیدند و استراحتی کردند.
 
درِ سالن آمفی تئاتر بیهقی سبزوار، ساعت یازد ونیم باز شد. ساعت اعلام شروع در برنامه 8 صبح بود. فهمیدیم؛ مشهد، سبزوار به اندازه مسافتشان اختلاف ساعت هم دارند و آنها زمان کاری شان به افق مشهد است.
 
ساعت 8 صبح به افق مشهد یعنی ساعت11:40 دقیقه به افق سبزوار..... و این چنین شد که آوردگاه هنرمندان صحنه نمایش به افق سبزوار آغاز شد.
 
راند اول: مریم
راند دوم: روایت سرکشی رخش رام رستم
راند سوم:خوب که چی؟
 
به لطف رستم دستانِ صحنه توی سالن ، نسکافه ای برای سه داور تمام قد مشهدی آورده شد و آنها موقع تماشای تاخت وتاز گلادیاتورهای سبزواری، نسکافه هایشان را سر کشیدند؛ در حالی که گردوخاک صحنه، روی تنهای خسته بچه های تئاتر نشست و آنها نیز نشسته بودند دور هم و قُلپ قُلپ خاک صحنه سر می کشیدند.
 
هیئت بازبین سر ماشین شاسی بلندشان را سمت کاشمر کج کردند و راهی آن شهر شدند. و ما ماندیم و یک اختتامیه...
 
بزرگ مرد کوچک هنر تئاتر سبزوار، در اختتامیه، بیانیه هیئت داوران را به شرح زیر اعلام کرد...
تندیس جشنواره و دیپلم افتخار تعلق می گیرد به مدیر زحمت کش و خدوم  بالانشین فرهنگ وهنرارشاد سبزوار به خاطر هیچ وقت نبودنش در صحنه و بازی زیر پوستی متُد اَکتینگی...
 
دیپلم افتخار بدون تندیس تعلق می گیرد به بالا نشین انجمن نمایش استان، آقای دکتر«الف خ» به خاطر نمایش الکی گرد و خاک راه انداختنش و کارگردانی دقیق بیومکانیکی میر هولدی اش...
 
هیئات داوران، تیم نمایش ممرضا و یاران که متشکل از پرسنل همیشه در صحنه فرهنگ و هنر ارشاد سبزوار می باشد را به عنوان برگزیده انتخاب و به فستیوال دوسالانه تئاتر استراحتگاهی معرفی می کند.
 
به پایان آمد این دفتر... ولی حکایت و شکایت رفتن و نرفتن های بچه های تئاتر به جشنواره تئاتر استانی رضوان همچنان باقیست.
 
به قلم: ابن جوز
نظرت را بنویس
comments

Dairector

واقعادم ابن جوزگرم که حرف خیلی ازبچه های تئاتروهنراین شهروزد...یعنی رییس ازاین محمدعلی آبادی بی بخارترمماندیدیم نمیدونم این نماینده های این شهراین رییس هاروازکجاپیداشون میکنندومیارن سرکارشون میزارن اینافاجعه هستند

بازیگر

عالی ابن جوز ... عالی
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما