با چای داغ اسرارنامه در عطاری شریفان

مرور خاطرات 100 ساله یک شغل سنتی در خیابان بیهق سبزوار

مجله اینترنتی اسرارنامه / گزارشگر: هستی اسلام نژاد: سال ها قبل زمانی که کودکی بیش نبودم هرگاه در طول سال به بیماری رایج سرماخوردگی دچار می شدم یا تب داشتم، پدرم می رفت تا به قول خودش از حاج حسن آقای شریفان برایم جوشانده گیاهی تهیه کند.

درآن زمان نمی دانستم این حاج حسن آقای شریفان و دیگر برادران و خویشانش با همین شغل به ظاهر ساده که می توانست با یکی دو تا جوشانده سرم را سبک کرده، تبم را شکسته و آن سرماخوردگی به قول «ننه آقا 1»ی خدا بیامرز، «آکُلَه به جیگر خورده 2» را از تنم دور کند چه بازار گرمی در میان همه خانواده های سبزواری و حتی روستاها و مناطق اطراف دارد.

اما حالا مطمئن هستم که علاوه براینکه عطاری شریفان را همه سبزواری ها و روستاهای اطراف می شناسند لااقل هر خانواده سبزواری یکی دوبار مشتری انواع پودرها ، روغن ها و داروهای گیاهی خوش عطر و بویی بوده است، که مانند اکسیرهایی شفا بخش در ده ها قوطی شیشه ای و یا ظرف های حلبی و پلاستیکی، با نظم و حوصله ای خاص در قفسه های چوبی و فلزی کنار هم یا روی هم چیده شده اند و هریک دارای برچسب نام است تا هنگام نیاز به راحتی پیدا شوند.

با همین ویژگی های قدمت شغل، گستردگی دامنه مشتریان و محصولات خاص و پرطرفداری که دراین مغازه ها خرید و فروش می شود، حالا دیگر شریفان ها یک نشانه خوب شده اند برای سبزواری ها.درست مثل واژه «یوک» در لهجه محلی دیار سربداران، یا غذای «کمه جوش» که مردم این شهر دیرپا را در هر جای دیگر دنیا هم که باشند به یکدیگر می شناساند،اگر یک سبزواری در هر جایی خارج از این شهر در صحبت هایش نامی از عطاری شریفان ببرد، با این نام و نشان می تواند به سرعت امواج آشنایی را برای سبزواری های دیگری که شاید در همان اطراف شنونده صحبت هایش باشند، بفرستد.

خود من هم سال هاست از هنگامی که تشکیل خانواده داده ام، مانند پدر مرحومم به داروهای گیاهی اعتماد دارم و بارها برای خرید به مغازه های اکثراً ساده و سرشار از عطر داروهای گیاهی، برادران شریفان مراجعه کرده ام.

اما امروز نه برای خرید بلکه برای تهیه گزارش از یکی ازمشاغل سنتی و معروف موجود در دیار سربداران به قلب شهر سبزوار در خیابان تاریخی بیهق و چند دهنه دکان متعلق به عطاری های شریفان رفتم.

خیابان بیهق آن قدر قدیمی هست که من خبرنگار حالا حالا بتوانم سوژه های جدید و نابی از دل آن پیدا کرده و گزارش ها و مصاحبه های متعددی از کسبه پیشکسوت و یا حتی بناهای تاریخی و فرهنگی آن تهیه کنم. قبلا هم در همین خیابان به سراغ یکی از نوادگان حکیم سبزواری رفتم که سال هاست کتابفروشی اسراری را اداره می کند که آن مصاحبه نیز در اسرارنامه منتشر شد.(کلیک کنید)

عطاری شریفان هم یکی از جالب ترین سوژه های این خیابان تاریخی است. چرا که با وجود قدمت شاید بیش از صدساله ای که این شغل در سبزوار دارد، تا به حال کمتر دیده یا شنیده ام که رسانه ها به سراغش بروند و از آن گزارشی تهیه کنند. البته وقتی که یک به یک به سراغ برادران شریفان رفتم برایم مشخص شد چرا تا کنون کمتر مصاحبه یا گزارشی از آنان در رسانه ها منتشر شده است، زیرا آنان خود چندان مایل به مصاحبه نبودند.

ابتدا به سه عطاری بین چهارراه بیهق تا میدان 22 بهمن (پست تلگراف) سر زدم ولی هیچ کدام شان تمایلی به مصاحبه و تهیه گزارش نداشتند، و فقط اجازه دادند عکس بگیرم. فقط یکی از برادر زاده هایشان به چند سؤال من پاسخ داد.

اسمش محمد هادی بود مغازه کوچکی داشت وگفت 32 سال است که به این شغل مشغول است. از او پرسیدم آدرس عطاری حاج حسن شریفان را می خواهم. چون قبلاً زیاد اسمش را از پدرم شنیده بودم .

گفت: حاج حسن عموی من است. آدرس مغازه اش، مابین میدان دروازه عراق و چهارراه امام زاده یحیی است، صدمتر جلوتر از میدان سمت راست.

وقتی به آدرسی که داده بود رسیدم. چند مشتری داخل مغازه در حال خریدن داروهای گیاهی بودند. چند لحظه صبر کردم تا مغازه خلوت ترشود. درهمین لحظات انتظار بود که وجود دو جور ترازو یکی ترازوی مدرن الکترونیکی و دیگری ترازویی قدیمی دارای دو کفه که لابد یکی برای وزن کردن جنس و دیگری برای گذاشتن سنگ های کیلو بود، توجهم را به خود جلب کرد. و مهمتر از آن دیدن چرتکه ای بود که روی پیشخوان مغازه قرار داشت و احتمالا یکی از پراستفاده ترین ابزارهای کار مرد سالخورده صاحب مغازه بود.

در همین افکار بودم که مشتری ها خریدشان به پایان رسید و مغازه را ترک کردم. من هم از خلوتی نسبی اول صبح استفاده کردم و هنوز که پای مشتری دیگری به مغازه نرسیده بود، سر صحبت را با دو فروشنده حاضر درمغازه باز کردم. دو فروشنده ای که یکی مسن بود و دیگری جوانتر و بعداً فهمیدم پدر و پسرند.

حاج حسن آقا، پیرمردی ظریف نقش، با موهای سفید بود. سفید به رنگ صداقت. گذشت زمان و کوله بارتجربه نیز باعث شده، کمی پشتش خمیده شود. با اینکه حدوداً 80 سال سن دارد اما پر انرژی به نظر می رسد. چهره مهربانش باعث می شد تا از مصاحبت با او خسته نشوم.

با خوشرویی جواب سلامم را داد و گفت: بفرما چی لازم داری؟ گفتم: حاج آقا برای خرید نیامده ام. برای مجله اینترنتی اسرارنامه مطلب می نویسم. می خواهم برایم از خودتان بگویید، ازکارتان و اینکه چند سال است که به این حرفه مشغولید؟

لبخند زد، کمی جلوتر آمد و صحبتش را با این جمله شروع کرد: در ابتدا از شما می خواهم که برایم دعا کنید عاقبتم به خیر باشد.بعد خودش را معرفی کرد.

حاج حسن شریفان، متولد 1314 فرزند میرزا محمد و نوه ی عبدالکریم، که جد اندرجد به این حرفه مشغول بوده ایم. برادران و برادر زاده هایم، همین حرفه را دنبال کرده اند.

از ایشان سؤال کردم چند سال است که به این کار مشغولند؟

تقریباً 60 سال است که عطاری دارم. از سن 12 سالگی که کلاس ششم را تمام کردم پیش پدرم کار می کردم. قبلاً مغازه مان آنطرف خیابان کنار بانک صادرات بود و الان چند سالی است که به اینجا آمده ایم.

_ در همان لحظه اشاره کرد به آقایی که کنارش ایستاده بود، وبا خوشرویی جواب مشتری ها را می داد و گفت: این پسرم ابوالفضل است، فرهنگی بازنشسته است و در اداره مغازه کمکم می کند.

_طوری به پسرش نگاه می کرد که گویی سال هاست او را ندیده و از نگاهش معلوم بود که به بودنش افتخار می کند. از حاج حسن آقا پرسیدم داروهای گیاهی را خودتان می کارید یا از جایی دیگری می خرید؟

گفت: بیشتر داروهای گیاهی را از مشهد و تهران و بعضی روستاهای اطراف تهیه می کنیم و همیشه سعی مان این بوده که مرغوب ترین اجناس را خریداری و در اختیار مردم بگذاریم.

_ از ایشان پرسیدم که آیا همه داروهای داخل مغازه را می شناسید؟

خندید و گفت: اگر چشم هایم را ببندی و داروها را به دستم بدهی، هم اسم تک تک آن ها وهم خواص شان را برایت توضیح می دهم. من با این داروها بزرگ شده و زندگی کرده ام.

_از پسرش آقا ابوالفضل پرسیدم شما به این شغل علاقه دارید؟

گفت: من فرهنگی هستم. 32 سال سابقه خدمت در آموزش وپرورش را دارم. همان زمانی هم که تدریس می کردم،وقت هایی که کلاس نداشتم، در مغازه به پدرم کمک می کردم الان که بازنشست شده ام بیشتر می توانم در خدمت ایشان باشم.

_پرسیدم شما هم مثل پدرتان ازخواص همه داروها اطلاع دارید؟

گفت: من هم زیر دست همین پدر و در همین فضا بزرگ شده ام و از تجربیاتایشان که نتیجه سال ها کار وتلاش است بهره برده ام و همیشه شکر گزار خدا هستم.

_ حاج حسن آقا رو به من کرد وگفت: اگر روزی آمدی و من نبودم به پسرم اطمینان کن از من بهتر داروها را می شناسد. اخلاقش هم از من خیلی بهتر است، هم صادق است و هم با خلوص نیت کار می کند.

_ پرسیدم، مردم در قدیم بیشتر تمایل به خرید داروهای گیاهی داشتند یا حالا بیشتر، این داروها را می خرند؟

آقای شریفان گفت: در قدیم مردم تمام داروهایشان را از عطاری می گرفتند. بعد از آن، چند سالی بود که خرید مردم از ما کمتر شد ولی در سال های اخیر شاید به دلیل تبلیغات رسانه ها، اطلاعات مردم بالا رفته و تمایل به خرید داروهای گیاهی بیشتر شده است.

در حال حاضر شکر خدا، خود مردم از خواص بیشتر ادویه جات و گیاهان اطلاعات کاملی دارند واطمینان شان به این اجناس روز به روز بیشتر می شود.

_ آیا تا به حال شده که برای دیگران دارو تجویز کنید یا توصیه کنید کدام دارو را استفاده کنند؟

خندید و گفت مگر من دکترم! من فقط برای خودم دارو تجویز می کنم، اجازه ندارم که برای مردم تصمیم بگیرم. حتی بچه های خودم را هم توصیه به خوردن فلان دارو را نمی کنم مگر اینکه خودشان بخواهند.
از حاج آقا پرسیدم چرا به شما عطار می گویند؟

گفت: در اصل عطار یعنی کسی که عطر می فروشد، ولی حرفه ما هم به دلیل عطری که داروهای گیاهی و هم چنین ادویه جات دارند کمتر از عطر فروشی نیست. الان شما که وارد مغازه شدی عطرخوش داروها را حس نکردی؟ مردم هم برای همین به ما عطار می گویند.

_ به حاج حسن آقا گفتم: دوست دارم خواص بعضی دارها را بدانم. گفت هر زمان دوست داشتی بیا تا برایت همه را توضیح دهم.

آخر مصاحبه با آشنایی دادن من و یادآوری دوستی پدر مرحومم با ایشان همراه شد و حاج حسن آقای شریفان با مهربانی ای چند برابر بیشتر از قبل به یادآوری برخی خاطرات مربوط به دوستی های گذشته پرداخت و هنگام خداحافظی پس از ابراز محبت بسیار، مجددا تأکید کرد:

یادت نرود برایم دعا کنی تا عاقبتم به خیر باشد....

وقتی از مغازه خارج می شوم با خود فکر می کنم اگر روزی قرار باشد بالاخره از ده ها طرح و پروژه گردشگری که تا کنون از سوی مسئولان مختلف سبزوار برای خیابان بیهق مطرح شده است، بالاخره یکی به نتیجه برسد، عطاری های چندگانه شریفان باید با همین شکل و شمایل سنتی حتما جای مخصوص خود را در آن پروژه، داشته باشند.

گزارش تصویری از عطاری های شریفان (کلیک کنید)

 

گزارشگر: هستی اسلام نژاد

زمان تهیه گزارش: اردیبهشت 93

 

برای برای مطالعه گزارش های بیشتر از هستی اسلام نژاد هم اکنون روی اینجا کلیک کنید.

 


توضیحات:

1- ننه آقا: مادر بزرگ . بعضی از کودکان سبزواری به ویژه در نسل های گذشته به مادر پدر خود ننه آقا می گفته اند. امروز کاربرد این اصطلاح کمتر شده و به جای آن واژگانی نظیر عزیز، مادرجون، مامان جون و ... بیشتر استفاده می شود.

2- آکُلَه به جیگر خورده : یک نفرین عامیانه که در میان پیرزن های قدیمی سبزوار رایج بوده است. این نفرین اکثراً در موقعیت های نه چندان جدی مطرح می شده است. ومعمولا زنان هنگام بیان این نفرین یکی از دستان خود را مشت کرده و چند مرتبه بر سینه می کوبند. تلفظ غلیظ تر آن در لهجه سبزواری به این شکل است: «آکُلَه وِر جیگَر خاردَه»

آکله نوعی آفت کشاورزی است که گاهی گریبان محصولات باغداران را می گیرد و سبب خراب شدن میوه ها می شود. بعضی اوقات نیز به جای آکله از واژه تیر به معنای گلوله استفاده می شود و می گویند: «تیر وِر جیگر خاردَه»

 

کوچه پس کوچه پیوندها

کلیک کنید:

یک فنجان چای داغ میهمان بچه های فیلم ساز سبزواری

نظرت را بنویس
comments

مهدیه شریفان

سلام ممنون از گزارشتون..اما آقای محمد مهدی پدر من هستند که شما به اشتباه به نام محمد هادی ازشون اسم بردین..

تاوپلج

جالب بی!

emir

عالی بود... باید تبریک گفت به شما و خانم اسلام نژاد بابت این مصاحبه خوب --- باید این نکته رو هم گفت که امروز در سبزوار واژه شریفان تقریباً جای واژه عطاری رو گرفته است. یعنی مغازه های زیادی هستند در شهر که ربطی به "شریفان ها" ندارند ولی برای اینکه مردم از فعالیت آن ها مطلع شوند از کلمه شریفان استفاده می کنند.
پربازدیدترین محبوب‌ترین‌ها پرونده ویژه نظرات شما